گروه فرهنگی: متن زیر قسمتی از گفتاری منتشرنشده است که استاد حسن رحیمپور ازغدی اردیبهشت ماه 82 در بین خواهران طلبه طرح کردهاند و اینک به مناسبت سالگرد شهادت شهید مرتضا مطهری توسط "موسسه طرحی برای فردا" ویرایش یافته و توسط رجانیوز منتشر میشود. ضروری است متذکر شویم ویراستاری متن پیش رو صرفا به تبدیل فضای شفاهی بحث به عباراتی نوشتاری اکتفا نموده و پاسخگویی به نقایص احتمالی بر عهدهی موسسه میباشد. رجانیوز ضمن تشکر از استاد رحیم پور، به مناسب سالگرد شهادت استاد شهید مطهری(ره) این گفتار را برای اولین بار منتشر می کند:
حضور خواهران محترم سلام عرض میکنیم. استاد مطهری را باید شهید معرفت دانست. ایشان شهید معرفت خود شد و به خاطر دانستن چیزهایی که گویی نباید میدانست و به خاطر گفتن چیزهایی که نباید میگفت، ترور شد. جالب است که اولین نمونههای خشونت و ترور بعد از انقلاب به دست کسانی صورت گرفت که مدعی آزاداندیشی، نواندیشی و قرائت تازه از دین بودند. شهید مطهری در واقع به این دلیل کشته شد که تمایز معرفتی را بین دیدگاهها و اندیشههای مختلف در این دوران به وضوح بیان کرد و مجامله و تعارف را کنار گذاشت. او در دو جبهه درگیر شد و از هر دو جبهه مورد صدمه و حمله قرار گرفت. از یک طرف جریاناتی که به نام نواندیشی و قرائت تازه از دین و به نام اسلام منهای حوزه شروع کردند به تولید اسلامی که در منابع اصیل دینی اثری از آن نبود و بلکه در تضاد با مقصد و مقصود دین بود یعنی گاهی محکمات دین را نقض میکرد. جبهه دوم هم جبههای بود که استاد مطهری از آن تحت عنوان تحجر، قشریگری و رکود و جمود یاد میکرد.
به عنوان نمونه باید به کتاب "اسلام و مقتضیات زمان" ایشان و نیز به رسالهای که در باب حجاب نوشت و نقدی که یکی از آقایان آن موقع به نظرات ایشان نوشت و جوابی که شهید مطهری به انتقادات او دادند، اشاره کرد. او استاد را متهم کردهبود که شما تحت تاثیر فضاسازیهای روشنفکری، زن را از خانه به عرصهی اجتماع کشاندهای و داری برای این بدعت، توجیه شرعی و فقهی درست میکنی.
چون شهید مطهری در آن تالیف حضور زن در صحنه فعالیتهای اجتماعی از قبیل سیاست، اقتصاد و علم را کاملا جائز میداند و در بحثهایش میگوید من خوشوقتم که از اولین کسانی بودم که راه حضور زنان را در صحنه جامعه، در عرصه علم و فرهنگ و سیاست با حفظ حجاب و عفت و حیای اسلامی باز کردم و از کسانی بودم که در این مسیر موثر واقع شدند.
در کتاب "پیرامون جمهوری اسلامی" ایشان به وظایف حوزههای علمیه، نقش زن در جمهوری اسلامی، اهداف روحانیت در مبارزات و آزادی عقیده اشاره میکند. اینها مسائل مهمی است که ایشان میگوید، ما باید در نظام جمهوری اسلامی مواجه درستی با این مسایل داشته باشیم.
یعنی یکی تحول در روش کار روحانیت، یکی حل مساله حقوق و تکالیف زن در جامعهی جدید، یکی تکلیف و اهداف روحانیت و یکی مساله آزادی عقیده و اندیشه و نحوه ساماندهی به گفتوگوها و مناظرات علمی در جامعه، همان چیزی که امروز از آن تعبیر به آزاداندیشی میشود.
در کتاب "پیرامون انقلاب اسلامی" نیز ایشان غیر از ایراد مباحثی در رابطه با تعریف آزادی تفکر و آزادی عقیده، راجع به عوامل انقلاب اسلامی نیز مباحثی را مطرح میکند. در این اثر تبیین میکند که مراد ما از آزادی عقیده چیست. ایشان از آزادی تفکر دفاع میکند و در برابر آزادی عقیده انقلت میآورد، اشکالات منطقی مطرح میکند و میگوید، آزادی عقیده مفهوم درستی ندارد و در معنا و مفهومی که مطرح میشود، قابل مناقشه و خدشه است. به غیر از این، استاد سخنرانیهای دیگری نیز در همین زمینهها دارند و میگویند که اگر این مسایل را درست حل نکنیم و از عهدهاش درست بر نیاییم، نظامی که بعد از انقلاب تشکیل دادهایم در خطر است. مسئله عدالت اجتماعی، مسئله استقلال و آزادی، بحث معنویت و اخلاق در انقلاب اسلامی و نیز بحث روحانیت و انقلاب اسلامی.
من دو بخش از این مطالب را میخواهم به صورتی گذرا و با تکیه بر عبارات ایشان اشاره بکنم و در لابهلای این فرمایشها نکتههایی را که مد نظر دارم، خدمتتان عرض میکنم.
در باب تکلیف نظری روحانیت، استاد مطهری وظایف حوزههای علمیه بعد از پیروزی انقلاب را تشبیه میکند به اوضاع پیش از زمان حضرت باقر (علیهالسلام) و دوران امام صادق (علیهالسلام) تا دوران امام رضا (علیهالسلام) و حتی زمان امامت حضرت امام جواد (علیهالسلام). تعبیر ایشان این است که در یک دورهای استقرار اسلام و دفاع از اسلام، احتیاج به جهاد و شهادت و خون و شمشیر داشت اما در دورانی دیگر که ظاهرا یک نظام دینی و جامعه دینی مستقر شدهاست و با وجود انحرافی که به دست بنیامیه و بنیعباس صورت گرفته و صاحبان حقیقی دین در عزلت و انزوا و تحت فشارند اما صورت مسئله عوض میشود. در این وضعیت دیگر حمله به اسلام با شمشیر و لشکر صورت نمیگیرد؛ صحنه مبارزه تغییر کردهاست: مبارزه، صحنه مبارزه فرهنگی است. دیگر در زمان امام باقر (علیهالسلام)، امام صادق (علیهالسلام) و حضرت رضا (علیهالسلام) کشته شدن و به استقبال شهادت رفتن هم این مشکل را حل نمیکند؛ ممکن است مشکل دیگری را حل کند اما در برابر این مشکل، کارگشا نیست. دورانی است که چون فتوحات اسلامی گسترش پیدا کردهاست، انواع مکاتب و ادیان مختلف از غرب و شرق، ترجمه شدهاند و به جهان اسلام راه یافتهاند، مسلمین با فرهنگها، مذاهب و عقاید مختلف آشنا شدهاند و حتی در داخل جهان اسلام جریانهای کلامی تحت تاثیر این ترجمهها به وجود آمدهاست و دورانی است که اسلام باید سخنگویان حکیم، عاقل و دقیقی داشته باشد که بتوانند در برابر تمام این جریانات مختلف موضع دین را روشن کنند. به دنبال انقلاب، آزادی از راه میرسد و آزادی با خودش تضاد افکار و عقاید میآورد. بحثهای کلامی و فلسفی جدیدی مطرح میشود و در این هنگام دیگر شمشیر کاری از پیش نمیبرد و سلاح مناسب، کتاب و قلم و تفکر است.
وظیفه امام صادق (علیهالسلام) در رویارویی با اندیشههای مختلف از فرقههای کلامی، فقهی و فلسفی بگیرید تا مذاهب یهود و مجوس و کاتولیک تا مکاتب مادی و دهری و ماتریالیستی این بود که در این جبهه وارد عمل بشوند و مکتب را به درستی عرضه بکنند و نشان بدهند. اوضاع زمانه به گونهای شدهاست که حق را از باطل دشوار بتوان تمییز داد، زیرا در کنار عرضههای دینی عرضههای دیگری هم مطرح شده و در این موقعیت اصلیترین وظیفه رهبر دینی و رهبران دینی این است که تحریفات و انحرافها را به زبان دقیق، روشن و منطقی تبیین بکنند و راه درست را نشان بدهند. اگر امام حسین (علیهالسلام) هم در زمان امام صادق (علیهالسلام) یا امام رضا (علیهالسلام) بودند شمشیر نمیکشیدند و همان کاری را میکردند که امام صادق (علیهالسلام) و حضرت رضا (علیهالسلام) کردند. در این موقعیت شمشیر دیگری به کار میآید.
شهید مطهری هنوز انقلاب پیروز نشده میگوید، برای نهضت ما نیز چنین آیندهای که در آن بازار عرضه افکار داغ باشد، قابل پیشبینی است و بنابراین لازم است که روحانیت دهها برابر گذشته خود را تجهیز کند. روحانیت احتیاج به برنامهریزی و کار منظم و حساب شده دارد. در برابر روحانیت، مردم و خواص جامعه قرار دارند که به مراتب بیش از گذشته به شنیدن حرف درست و دریافت آموزههای دین احتیاج دارند. روحانیت باید به سرعت به فکر چاره بیفتد و تا این سیل عظیم به راه نیفتاده، خود را برای مقابله با آن آماده کند. اینها پیشبینیها و اخطارهای استاد مطهری است قبل از این که انقلاب پیروز بشود. ایشان میگوید، من پیشبینی میکنم که وقتی انقلاب پیروز بشود، چون فضا باز میشود و آزادی میآید، یک مرتبه انواع مباحث و دیدگاههای مختلف همه عرضه و سرازیر خواهد شد.
بنده پیشنهاد میکنم که حتما هم مدیریت حوزه و هم طلاب محترم چه بخش خواهران و چه بخش برادران به موضوعات و محتوای کتاب "پیرامون جمهوری اسلامی" توجه کنند. به شما بگویم: اینها کارهایی است که اگر نکنیم قافیه را باختهایم. اگر نتوانیم تولید فکر کنیم، اگر باب اجتهاد به معنای دقیق کلمه در حوزههای علمیه باز نشود یعنی اگر شروع نکنیم به فکر کردن در عرصههای مختلفی که چه در اصول چه در فروع مواجهه با دین وجود دارد و ایدههای بدیع و معتبر در این قضایا طرح نکنیم، قافیه را باختهایم.
فکر نکنیم یک انقلاب را یک نظام را یا یک مردمی را فقط با شهید شدن و شهید دادن میشود حفظ کرد. در موقعیتهایی کشته شدن هم تاثیری ندارد؛ وقتی که سرزمین فکر یک جامعه و قلمرو اخلاق یک جامعه دارد اشغال میشود، روش دفاع، روش مقاومت در برابر اشغالگران فکری و معنوی، همان روش فکری و معنوی است.
البته در این دوران ما از جهاتی، هم دورانی شبیه دوران حضرت امیر (علیهالسلام) و امام حسن (علیهالسلام) و سیدالشهدا (علیهالسلام) را تجربه کردیم و هم دوران حضرت باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) و حضرت رضا (علیهالسلام). اما در شرایط فعلی، راه اساسی صیانت از دین، اجتهاد و تولید فکر است. راهش این است که عقل جمعی حوزههای علمیه بیدار بشود، با مشاوره، با مناظره، با گفتوگو، با تفکر، با پژوهش، با برگزاری کرسیهای پاسخ به شبهات و کرسیهای نظریهپردازی منتها در چارچوب دین و محکمات عقل و شرع.
شهید مطهری هنوز انقلاب پیروز نشده به این قضایا اشاره میکند و حتی سرفصلهای اصلی موضوعاتی را که باید بحث بشود، ذکر میکند. ایشان می گوید حوزههای علمیه مسئول پاسداری از ایمان جامعه اسلامی هستند: دفاع از اصول و فروع اسلام از دیدگاه شیعه و تعلیم و تبلیغ و پاسخگویی به نیازهای مردم. ولی دشواری این مسئولیت در همه زمانها یکسان نیست و بستگی دارد به درجه تمدن و سطح فرهنگ آن جامعه و میزان آگاهی مردم از مسائل مختلف و نیز بستگی دارد به درجه فعالیت نیروهای مخالف و اشاره میکنند به روایت "الْعالِمُ بِزَمانِهِ لایَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوابِس" روحانیتی که میداند در چه دورهای، در چه عصری و در چه جامعهای زندگی میکند و میفهمد که در آن شرایط چگونه باید از اسلام حرف زد، با چشم باز مسائل را میبیند و پامال شبهات و اشکالات و یورشهای فکری نمیشود. ایشان میگوید که میخواهم استفاده کنم از عکس این روایت تا معنای روایت مقداری ملموستر بشود: "الجاهِلُ بِزَمانِهِ یَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوابِس".
حوزه و روحانیتی که دوران خودش و جامعه خودش را نمیشناسد و نمیداند اطرافش چه اتفاقهایی میافتد، پامال میشود و نمیتواند وظیفهاش را انجام دهد. ثمر و نتیجهی چنین حوزهای، روحانیای میشود که حتی فرزند خودش را دختر و پسر خودش را نمیشناسد. میخواهد جامعه را با دین آشنا کند در حالی که با فرزند خودش نمی تواند تفاهم برقرار کند؛ فرزندش نمونهای است از وضعیت جامعهای که بیرون از حریم کاشانهاش میگذرد. یکی از چیزهایی که خیلی ضرورت دارد این است که حوزهی علمیه و طلبهها جامعه را بشناسند و ببینند در جامعه و در هر صنفی چه میگذرد. مشکلات واقعی افراد چیست. سئوالاتشان چیست و این پرسشها را چگونه باید پاسخ گفت. اگر روحانیت، منقطع از مردم و واقعیت سپری کند و با جامعهای که بناست آن را هدایت کند، رابطه نداشته باشد کار به جایی میرسد که ارتباط بین گوینده و شنونده قطع میشود؛ شما چیزهایی میگویید و آنها چیزهای دیگری میشنوند البته اگر بشنوند. گاهی از اوقات نیز شما چیزهایی میگویید و گوش نمیکنند، گاهی گوش میکنند اما نمیشنوند و گاهی میشنوند اما چیز دیگری میشنوند.
آقای مطهری میگوید روحانی باید بداند که چه عواملی دست اندرکار ساختن جامعه به میل خود هستند؛ چه بذرهایی در زمان حاضر پاشیده میشود که در آینده سر بر خواهد آورد؛ روزگار آبستن چه حوادثی است؛ روحانیت باید این قدر در متن جامعه حاضر و آشنای به فضای اجتماع باشد که بتواند پیشبینی کند تا پنج سال دیگر، ده سال دیگر چه سوالاتی مطرح میشود و چه اتفاقاتی میافتد؛ باید خود را برای چه چیزهایی آماده کرد؛ چه مسائلی بعد از این ممکن است پیش بیاید؛ دوره قبل چه سئوالاتی بیشتر مطرح بوده و در شرایط فعلی چه سئوالاتی بیشتر نفوذ دارد و در آینده ممکن است به کدام سمت برویم.
ایشان تاکید دارند بر این نکته که بیتوجهی روحانیت به منزلهی قشری که مسئول هدایت و رعایت جامعه است، نسبت به آگاهی به اوضاع، خطر بسیار زیادی دارد. میگویند، اگر وضع امروز را با زمان مشروطیت و پیش از مشروطیت مقایسه کنیم، به این نتیجه میرسیم که آن روز مخاطب روحانیت یک جامعه بسته و راکد بود. اینها نمونههایی از عبارات شهید مطهری است. جامعهای بسته و راکد بود که هیچ واردات فکری جز آن چه از حوزههای علمیه میآمد نداشت؛ مردم در هر منطقهای یک عالم داشتند و در کنار آن عالم دینی کس دیگری نبود که یک چیزی خلاف آن بگوید.
ایشان میگوید اگر از آن حوزهها جز رساله عملیه یا کتابهایی در حدود جلاءالعیون، حلیهالمتقین یا معراجالسعاده صادر نمیشد، بدان علت بود که آن جامعه نیز مصرف فکری بیش از اینها و غیر از اینها نداشت. چیز دیگری به آن جامعه عرضه نمیشد. نظامهای اخلاقی دیگری غیر از اینها و یا دهها نظام فکری متغایر مطرح نبود. صرفا همینها بود. از این رو ممکن بود برای جامعه سئوالی به وجود نیاید. شبههای به وجود نمیآمد. بعد استاد مطهری اضافه میکند، ولی امروز این توازن به شدت به هم خوردهاست. امروز به طور مستمر از طریق مراکز آموزشی، موسسات آشکار و پنهان نشر کتاب، وسایل ارتباط جمعی از قبیل صداوسیما، سینما و نشریات روزانه، ماهانه و سالانه، کنفرانسها و همایشها، برخورد با مردمی که از کشورهای دیگر میآیند یا از طریق مسافرت، به خارج کشور میروند (و حالا باید اضافه کرد: ماهوارهها و اینترنت و غیره) هزاران نوع و روش زندگی و اندیشه و اخلاق بشری به جامعه عرضه میشود. این طور نیست که جامعه نشسته باشد و گوشش فقط در اختیار ما باشد و فقط ما باشیم که با جامعه مکالمه میکنیم. استاد اضافه میکند، اندیشههایی که از حوزههای دینی و توسط شخصیتهای مذهبی در خارج از حوزه صادر میشود اگر چه نسبت به سده پیش، پیشرفت کردهاست، در قیاس با آن چه از مراکز و مراجع علمی و فلسفی دیگر به داخل کشور صادر می شود، رقم بسیار ناچیزی و نزدیک به صفر است. بعد ایشان میگوید، حتی خود حوزههای علمیه نیز الان از بازارهای پر رونق اندیشههایی است که از کانونهای ضدمذهبی و غیرمذهبی صادر و وارد حوزه میشود.
ایشان همان زمان هم میگفت که امروز حتی طلبههایی میبینیم که تحت تاثیر مارکسیسماند، طلبههایی که تحت تاثیر لیبرالیزماند. جمله کلیدی شهید مطهری این جمله است که میگوید: "اینجاست که هر فرد متدین آگاه، ضرورت تجدید نظر در برنامههای حوزههای علمیه را شدیدا احساس میکند."
البته باید توجه کنیم که منظور از تجدیدنظر، چه نوع تجدیدنظری است، چون ممکن است بعضیها تا بگوییم تجدید نظر، قرائتهای انحرافی از تجدید نظر را پیش بکشند، چنان که گفتهاند. به مجرد این که میپرسیم چطور تجدید نظر کنیم، میگویند دیگر کتابهای فقه و اصول و همه این چیزها را تعطیل کنید. نه، شهید مطهری این پیشنهاد را نمیدهد.
ایشان تصریح میکند: "نكتهاى كه ضرورت دارد از آغاز مورد توجه قرار گيرد، اين است كه هرگونه تجديد نظر و تحول در برنامههاى حوزههاى علميه بايد بر اساس همان فرهنگ غنى و قديم اسلامى و ادامه همان راه و تسريع در حركت آن و آفتزدايى از آن بوده باشد ... لازم به تأكيد است كه هر گونه تجديد نظر مبنى بر جايگزين ساختن يك فرهنگ ديگر به جاى فرهنگ اصيل هزار و سيصد ساله اسلامى، خيانت به اسلام و مسلمين است و نتيجهاى جز كشاندن امت اسلامى به دامن فرهنگ و تفكر بيگانه شرقى يا غربى، چپ يا راست ندارد."
یا در نمونهای دیگر شهید مطهری به رسالهها و توضیح المسائلها اشکالاتی میکند، در اصل استاد به نظام توضیحالمسائل نویسی در کشور اشکال و انتقادی به این مضمون وارد دانسته که اگر کسی از خارج جهان اسلام توضیحالمسائلی را بردارد و به او بگویند اینها احکام دین است و این فرد از ابتدا تا انتهای توضیحالمسائل را ببیند و سپس بپرسد که "آیا همهی مسائل مورد نظر دین و شریعت محدود به این موارد شدهاست؟" چه جوابی برای او داریم؟ یعنی همهی مسائل اصلی را که یک انسان در زندگی فردی و اجتماعیاش در حوزههای مختلف با آنها برخورد میکند، برشمردهاید و در نهایت شدهاست این؟ شهید مطهری میگوید، یکی از اشکالات مهمی که به روال اجتهاد و مرجعیت در حوزههای ما وارد است این است که اولا از بخشهای اصلی و عمده اسلام - که مسائل اصول عقاید و مسائل نظامهای اجتماعی است- غفلت شدهاست.
به یاد داریم که امام (ره) میفرمود، آیات غیر عبادی قرآن کریم، عبادت به معنیالاخص یعنی آیات عقایدی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی قرآن که به اصطلاح فقه اکبر میگویند، بیش از صد برابر آیات فقهی به معنیالاخص است. بیش از صد برابر. معنی این نسبت این است که بیش از صد برابر آن چه راجع به دماء ثلاثه و نجاست و طهارت و اینها در حوزههای علمیه بحث میشود، باید مباحثی راجع به عقاید اسلام، فرهنگ اسلام، نظامهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و تربیتی اسلام بیرون بیاید و منتشر شود، در حالی که این چنین نیست.
سپس ایشان میگوید، در نظام تدوین و صدور توضیح المسائل به جامعه چرا به مسائلی که در شرایط فعلی مردم واقعا گرفتارش هستند نمیپردازید. بعضا مسائلی در توضیحالمسائلها چاپ میشود که در تمام عمر مراجعه به آن یک بار هم نه اتفاق افتاده نه اتفاق خواهد افتاد. در کنارش مسائلی که شما روزانه به دفعات با آن درگیرید و حکم شرعی میطلبد و باید معلوم شود که شرع راجع به این قضیه چه میگوید، کاملا مسکوت است. نه این که جامعه نمیداند بلکه خود طلاب و روحانیت هم نمیدانند؛ برای این که اصلا راجع به چنین مسئلهای وقت نگذاشتهایم و فکر نکردهایم . همین الان میشود مسائل متعددی را بشماریم که جامعه و حکومت از حیث نظری و عملی گرفتارش است اما بلاتکلیف ماندهاست. مسائل گوناگونی که وجود دارد و هیچ کس راجع به اینها فکر نکردهاست، برای این که اصلا این سئوال مطرح نمیشود. چرا مطرح نمیشود؟ چرا گروههای تحقیقاتی و محافل حوزوی نمینشینند راجع به این مسائل فکر کنند؟ چرا طلبهها گروهبندی و سازماندهی نمیشوند تا زیر نظر علما و اساتید فاضل شروع به پژوهش کنند؟ چرا منابع و امکانات مالی در اختیار اینها قرار نمیگیرد؟ ممکن است در سالهای اول آثار خام و مقدماتی بیرون بیاید اما در نهایت جریان پخته میشود و حرکتی صورت میگیرد.
آقای مطهری میگوید متاسفم که بگویم امروز در حوزههای ما اجتهاد وجود ندارد. میگوید اغلب افراد کسانیاند که همین درس و بحثهایی که یاد میگیرند همینها را باز به افراد بعدی یاد میدهند. محفوظات دارند ولی اجتهاد نمیکنند. ایشان میگوید که اجتهاد یعنی حل کردن مسائل حل نشده ولی اجتهادی که الان در حوزه مرسوم است، پاسخ مجدد دادن به مسائل قبلا حل شدهاست. شهید مطهری این پرسش را وارد میکند که الان به چه کسی مجتهد میگوییم؟ کسی که مسائلی را که فقهای قبل راجع به آن بحث کردهاند، تکرار میکند و در این لایه متوقف میشود.
تصریح کنیم که با طرح این انتقاد نمیخواهیم ارزش کار فقها و تراث فقهی اسلام و شیعه را زیر سئوال ببریم. به نظر ما فقه شیعه بینظیر است و بیتردید یکی از بزرگترین تراث فقهی و حقوقی همه ادیان و مذاهب را شیعه دارد. از دقت نظر فوقالعادهای بهرهمند است و به تعبیر امام این روش فقاهت جواهری یک روش اجتهادی بسیار قدرتمند و بی نظیر است که باید در فقه شیعه باقی بماند.
اما اشکالی که شهید مطهری میگیرد و به نظر بنده نیز وارد است، به این شرح است که میگوید ثمره تلاش ذهنهای قوی و زبده حوزههای علمیه چیست؟ میبینیم مسائلی را که فقهای قبلی راجع به آن بحث کردهاند مثلا راجع به استقبال الی القبله در باب صلوه و به نتیجه رسیدهاست، باز تکرار میشود. این قبیل موارد، مسائل لازم و مهمی است و باید هم بحث شود ولی هنر مجتهد نباید به این محدوده محدود شود و در این مرتبه بماند، به قول استاد مطهری، مجتهد ما میآید حداکثر یک الاحوط را میکند الاقوی یا الاقوی را میکند الاحوط. اینها عین جملات شهید مطهری است. توجه داشتهباشید که مطهری فرق می کند با روشنفکرانی که با ادعای روشنفکری دینی، حوزه و روحانیت و فقه و همه این میراث با ارزش را زیر سئوال میبرند. مطهری یک فقیه و متکلم استثنایی و کمنظیری است که درد دین دارد و برای دفاع از دین در برابر خطوط انحرافی و التقاطی کشته شدهاست. حضرت امام که خودش یک مرجع عالی قدر است و حکومت دینی تشکیل دادهاست، چرا میگوید، اجتهاد مصطلح و معمول در حوزهها برای اداره حکومت و جامعه کافی نیست؟
جریانات انحرافی ضد روحانیت که داعیهدار اسلام منهای روحانیتاند، راه حل انحرافیشان این است که این درخت روحانیت را که درخت کهنسالی است از ریشه بکنیم به جایش نهالی به نام روشنفکری دینی بکاریم. با روحانیت نمی شود مسائل را حل کرد. خارج از حوزههای علمیه یک فضای روشنفکری میسازیم و به این طریق اسلام خارج از حوزه را تعریف میکنیم. شهید مطهری میگوید، کندن ریشه درخت روحانیت، یعنی کندن ریشه درخت اسلام؛ اسلام منهای روحانیت، یعنی اسلام منهای اسلام و تصریح میکند که اگر روحانیت را از اسلام بگیریم و بگویند اسلام منهای حوزه علمیه پیش رود، اگر حوزه کنار برود و حذف شود، مطمئنم که همان بلایی که بر سر مسحیت و ادیان دیگر درآمد به صد سال نرسیده بر سر اسلام نیز خواهد آمد.
در مقابل، عدهی دیگری میگویند، نخیر، روحانیت در همین وضعیتی که هست خوب است. هیچ عیبی ندارد. آقای مطهری میگوید نخیر؛ نظام حوزه و روحانیت آفتزده است. این درخت بیمار است و به وظیفه اش درست عمل نمیکند. بسیاری از سئوالات را بدون جواب زمین گذاشتهاند و جوابی ندادهاند. اجتهاد نمیکنند و از بسیاری از مسائل و مشکلات نظری و عملی که جهان اسلام گرفتارش است نه آگاهاند نه وارداند نه راه حلی دادهاند.
استاد مطهری میگوید دو راه وجود دارد یک راه برونرفت، راه پیشنهادی جریان روشنفکرمآبی و جریانهای متمایل به تفکرات سکولار و لائیک است که میگوید این درختی را که شما می گویید آفتزده است را مثل دندانی که درد می کند از ریشه بکنیم. ایشان میگوید این خیانت به اسلام است. میگوید راه برونرفت، این است که اول بپذیریم این درخت آفتزده است یعنی بپذیریم حوزه و روحانیت درست به وظیفه خودش عمل نمیکند و دوم این که این درخت را آفتزدایی بکنیم نه این که از ریشه بکنیم. میگوید راهش این نیست که ببینیم مارکسیتها یا لیبرالیستها چه میگویند، روشنفکرمآبها چه میگویند و هر چه آنها میگویند ما هم همان کار را بکنیم. فرضا اگر گفتند این بخش از فقه را دور بیندازید ما هم بپذیریم یا اگر گفتند کلامتان را عوض کنید و تبدیل کنید به کلام مبتنی بر اصول دیگری، ما نیز منفعلانه قبول کنیم. نخیر، ما هیچ چیز از دستاورد گذشته خود را دور نمی ریزیم. به همهاش افتخار میکنیم و پای همهاش محکم میایستیم، منتهی در این نقطه متوقف نمیمانیم. باید راه بیفتیم و پیش برویم. ما که نمیتوانیم تا دویست سال دیگر مسائلی را جواب بدهیم و بحث بکنیم که پانصد سال پیش مطرح شده و جوابش را هم دادهاند. ما باید مسائلی را که الان مطرح است، جواب بدهیم. آقای مطهری میگوید: "اجتهاد یعنی حل کردن مسائل حل نشده اما اجتهادی که الان در حوزههاست یعنی تکرار مداوم پاسخ مسائلی که حل شدهاست." به طور مستمر همان پرسشهایی را که قبلا جواب دادهایم هی همانها را بیاییم جواب بدهیم. آخر مسائل ما که فقط اینها نیست. هر تحولی که بخواهیم در حوزه ایجاد بکنیم، باید از همان جوهر حیاتی نیرومند خود حوزه باشد؛ از خارج حوزه با فرهنگ غیردینی و غیرحوزهای اصلاح حوزه را نمیپذیریم چون انحراف حوزه است نه اصلاح حوزه.
ایشان میگوید: "هر گونه تجديد نظر مبنى بر جايگزين ساختن يك فرهنگ ديگر به جاى فرهنگ اصيل هزار و سيصد ساله اسلامى، خيانت به اسلام و مسلمين است و نتيجهاى جز كشاندن امت اسلامى به دامن فرهنگ و تفكر بيگانه شرقى يا غربى، چپ يا راست ندارد. خوشبختانه تحولات جديد و پيشرفتهاى علوم جديد ضمن اين كه مسئوليتها را دشوارتر و سنگينتر كرده، فرصتهاى بسيار مناسبى نيز به وجود آورده و اصالت فرهنگ اسلامى را روشنتر و زمينه شكوفايى آن را فراهمتر كرده است. حوزههاى علميه ما اگر از محدوديتهاى مصنوعى كه خود براى خود به وجود آوردهاند، خارج گردند و با استفاده از پيشرفت علوم انسانى جديد به احياى فرهنگ كهن خود و آراستن و پيراستن آن بپردازند و آن را تكميل نمايند و به پيش سوق دهند (كه آمادگى تكامل و پيشروى دارد) مىتوانند از اين انزواى حقارتآميز علمى خارج شوند و كالاهاى فرهنگى خود را در زمينههاى مختلف معنوى، فلسفى، اخلاقى، حقوقى، روانى، اجتماعى، تاريخى با كمال افتخار و سربلندى به جهان دانش عرضه نمايند."
جالب این که همین نکات سردستی که آقای مطهری متذکر شدهاند در این سالهای پس از انقلاب وارد طراحی و اجرایش نشدهایم و یا عملکرد خیلی ضعیفی داشتهایم.
ایشان میگوید من همین الان دو دسته وظایف برای حوزههای علمیه مینویسم. یکی وظایف اصلی و درازمدت و دیگری وظایف فعلی و فوری که همین الان باید شروع شود. هنوز انقلاب پیروز نشده که آقای مطهری این حرف را می زند.
وظایف اصلی و افقهایی که باید برنامهریزی کنیم تا در دهههای پیشرو به آن برسیم عبارتند از:
1. "احياى همه علومى كه هم اكنون جزء علوم اسلامى محسوب مىشود از تفسير، حديث، درايه، رجال، فقه، اصول، ادبيات، تاريخ اسلام، تاريخ ملتهاى مسلمان، كلام اسلامى (در کلیه فرقهها)، فلسفه اسلامى، عرفان اسلامى، اخلاق اسلامى، منطق اسلامى، با توجه به سير تحولى و تاريخى آنها و مشخص ساختن نقش شخصيتهايى كه در پيشبرد اين علوم موثر بودهاند... ."
شما بگویید این کار در این بیست و پنج سال پس از انقلاب صورت گرفت؟ یعنی ما سیر تحول تاریخی تمام علوم اسلامی را نوشتیم؟ شما میدانید یکی از فعالیتهایی که غرب کردهاست، همین تاریخنگاریها و تاریخسازیها است. به عنوان نمونه کل سابقه ورود رشتهای به غرب دویست سال بیشتر نیست اما همین دویست سال تاریخ علم را طوری نوشتهاند که هر کس این را بخواند، میپندارد این رشته علمی از دویست سال پیش شروع شده و پدر این رشته علمی هم فلان متفکر غربی است که بیشترش دروغ است؛ تمام این علوم یا در جهان اسلام شروع شد یا از قبل در هند و یونان و... شکل گرفته بود و با ورود به جهان اسلام پختهتر شد. شروع این علوم مدرن و حتی علوم انسانی، در جهان اسلام و حوزههای علمیه آن موقع بود، منتهی طلبه و دانشجوی ما اطلاع دقیق ندارد. ما تاریخ فقه را هم نمیدانیم؛ کدام یک از شما میتواند بگوید تاریخ فقه یا اصول یا سیر تحول مسائل کلام در تفکر شیعه چه بودهاست؟
2. "حفظ و نگهدارى و نگهبانى مواريث فرهنگى اسلامى، اعم از علمى و فنى، از طريق فهرست كردن و گردآوردن در حد امكان."
یعنی سابقه تاریخی علم در جهان اسلام در همه حوزهها معلوم شود و مشخص گردد که جهان اسلام دستاوردهای علمیاش در هر رشتهای چه بودهاست؟ شما این کتابهای علوم انسانی غرب را که بخوانید - حالا این علوم پایه و کاربردی را بنده وارد نیستم؛ همین کتابهای علوم انسانی و علوم اجتماعی را که میبینم- به طور دقیقی ثبت کردهاند که در چه زمینه و زمانهای چه نظراتی، توسط کدام متفکر ارائه شد و ایضا این که منجر به چه تاثیراتی شد. یک مجموعه اطلاعات شسته رفته دم دستتان است و میفهمید که از چه تاریخی این علم در غرب مطرح است و چگونه این سیر را طی کردهاست. آن وقت فقه و اصول شما یا فلسفه شما بیش از هزار سال سابقه دارد اما به گونهای که بایسته است، چیزی دربارهاش نمیدانیم.
3. "برقرارى رابطه علمى با همه مراكز علمى اسلامى در كشورهاى عربى، آفريقايى، آسيايى، اروپايى و اطلاع از فعاليتهاى اسلامى در آن مراكز."
4. "ادبيات فارسى در جنبههاى ارتباط با فرهنگ اسلامى و شناختن زبان فارسى به عنوان زبان دوم اسلامى." راهش هم خواندن و نوشتن است. طلبههای ما با ادبیات فارسی اصلا آشنا نیستند. با ادبیات قدیم فارسی، ادبیات جدید فارسی، با شعر و نثرش و ایضا با قواعد نگارش و دستور زبان باید انس و قرابت بیشتری بیابند.
5. "آشنايى با علوم انسانى جديد از قبيل روانشناسى، جامعهشناسى، جغرافى جهانى، تاريخ جهانى، در حد بيگانه نبودن."
یکی از نکاتی که اگر بخواهیم چیزی بنویسیم یا بگوییم، حتما باید رعایت شود - و در روایات هم مورد اشاره قرار گرفته- این است که اول خودتان را در جایگاه شنونده یا خواننده فرض کنید و بسنجید که اگر در موقعیت او بودید، از این مطالب چه درکی میداشتید و چه میفهمیدید.
منتها این سنجش نیازمند این شعور است که مخاطبتان را بشناسید تا بتوانید خودتان را جای او بگذارید. شما تا زمانی که او را نشناسید، چگونه میخواهید خودتان را جای او بگذارید. مراد جایگاه مکانیکی و مکان جسمانی او که نیست، مراد این است که با روحیات و افکار و دردها و ذهنیت او آشنا باشید و بدانید که او از چه زاویهای حرف شما را گوش میدهد.
6. "اطلاع بر فلسفه اخلاق، تعلیم و تعلم مکاتب اخلاقی گوناگون قدیم و جدید و مقایسه آنها با اخلاق اسلامی در حد اجتهاد و تخصص."
به عنوان نمونه آیا ما در حوزهای مثل حوزهی مشهد یک کرسی نقادی یا نظریهپردازی در باب فلسفه اخلاق داریم؟ شما میدانید که غربیها بسیار بیشتر از ما راجع به اخلاق و فلسفه اخلاق بحث کردهاند و حتی این قبیل موضوعات را از زاویه دید غیراسلامی بلکه الحادی بررسی کردهاند. اینها ضعف هست یا نیست؟ بعد تعجب میکنیم که چرا به حرف ما گوش نمیکنند. تازه من اخلاق را میگویم که در ظاهر از مسائل دیگر به مذهب نزدیکتر است.
7. "اطلاع بر فلسفه تاریخ و تعلیم مکاتب مختلف فلسفه تاریخ و روشن کردن فلسفه تاریخ از نظر قرآن در حد اجتهاد و تخصص."
خواهش میکنم دقت کنید؛ آقای مطهری مدام میگوید ما در فلسفه اخلاق مجتهد میخواهیم، نداریم. در فلسفه تاریخ مجتهد میخواهیم، نداریم. در علوم انسانی اسلامی مجتهد میخواهیم، نداریم. تازه ایشان میگوید ما در فقه هم مجتهد کم داریم! برای این که یک دنیا مسائل فقهی مطرح است که جوابش فراهم نیست. این اختلاف نظراتی که بین شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی پیش میآید و به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع میدهند، مقداری از آن به قضایای سیاسی و شبیه به این باز میگردد که بنده به این موضوعات نمیپردازم اما بخشهای دیگرش مسائل فقهی است. نمونهاش این که دستگاه قضایی ما نیز در خیلی از مسائل، رویه واحد قضایی ندارد. بخشی از علل این وضعیت به شیوه مدیریت و اداره کشور باز میگردد اما بخش دیگرش این است که حوزههای علمیه کار نمیکنند. ما باید دائم یک کرسی داشته باشیم که در مسائل حقوقی، بحث اجتهادی بکند. خواهش میکنم مجدد ببینید که آقای مطهری در انتهای تمام این بندهایی که اشاره فرمودهاند تاکید میکنند بر مرتبه اجتهاد و تخصص.
8. "اطلاع بر مکاتب و سیستمهای اقتصادی جهان و تعلیم و تعلّم آن مکاتب و روشن ساختن اصول اقتصاد اسلام در حد تخصص و اجتهاد."
ما چند نفر طلبه داریم که بتوانند در باب نظام اقتصادی اسلام بحث اجتهادی و تخصصی بکنند؟ چند نفرند که بتوانند با فلان مترجم یا فلان نظریهپرداز غربی یا غربگرایی که داخل کشور است، هماوردی کنند؟ البته دانشگاه هم تعریفی ندارد و تقریبا همه چیزش ترجمه است و این وضعیت ریشه در بیمسئولیتی و سستی دارد.
9. " شناخت ماهيت تمدن و فرهنگ اسلامى توأم با مقايسه با همه تمدنها و فرهنگهاى ديگر (مباحثی تطبیقی و مقایسهای بین فرهنگ و تمدن اسلام با بقیه تمدنها) و روشن ساختن اصالت آن و مميّزات آن و معرفى روح اين فرهنگ."
10. "تاريخ اديان در حد آشنايى و بيگانه نبودن و احيانا در حد تخصص و اجتهاد." حوزه ما باید کرسیهایی داشته باشد که تمام ادیان و مذاهب مختلف را دقیق بشناسند. کلام و فقهشان را بدانند و بررسی کنند که چه اجزائش با اسلام هماهنگ است و چه اجزائش نیست و چه طور باید وارد بحث شد و نقد و رد کرد.
11. این بند خیلی جالب است. "تعليم مكتبهاى رايج الحادى معاصر به صورت بسيار دقيق از قبيل ماركسيسم، اگزيستانسياليسم، نهيليسم (که در دوران استاد مطهری بیشتر مطرح بود) و غيره و نقد آنها با موازين اسلامى." یعنی باید در حوزه مشهد یا قم یک کرسی ثابت باشد و بگویند این کرسی مخصوص نقد مارکسیسم است، این کرسی مخصوص نقد اگزیستانسیالیسم است و... اگر میخواهیم در این دوره جدید بمانیم و بقا داشتهباشیم، راهی جز این نیست و ایده کرسیهای نقادی و نظریهپردازی، دقیقا برای اجرایی کردن این طرح است.
12. "تعليم مكاتب حقوقى قديم و معاصر و مقايسه (آنها) با حقوق اسلامى به عنوان حقوق تطبيقى."
13. "فلسفه تطبيقى بر اساس تعليم زندهترين مكاتب فلسفى معاصر و مقايسه دقیق آنها با فلسفه اسلامى."
14. " منطق تطبيقى بر اساس تعليم روشهاى منطقى جديد، بالخصوص منطق سمبليك و مقايسه با منطق اسلامى."
15. "سيره نبوى و سيره ائمه اطهار عليهم السلام به صورت تحليلى و تفسيرى."
حوزههای علمیه لااقل این بند را که دیگر باید دنبال کنند؟ ما باید برای اقشار و ردههای سنی مختلف جامعه و به اقتضای ویژگیهای هر گروه تاریخهای تحلیلی مستندی داشته باشیم. برای دانشآموزان دبستانی به گونهای، برای دانشجو به گونهای، برای استاد دانشگاه به گونهای دیگر و برای بازاری هم به اقتضای ویژگیهایش؛ برای همه اینها باید بتوانیم به صورتی مجزا فعالیتهای تبلیغی داشته و سیره را تفسیر کنیم.
16. "مسائل قرآنى شامل تاريخ نزول آيات و سور، اعجاز قرآن، محكم و متشابه قرآن، ناسخ و منسوخ قرآن، معارف قرآن و غيره."
این عرصه را هم در حوزه مشکل داریم. متاسفانه به این دروس، درسهای جنبی میگویند. دروس جنبی، یعنی این که مهم نیست، دروس حاشیه است، اگر خواندید که خواندید اگر هم نخواندید، مهم نیست. انگار اگر فقط مسائل طهارت و نجاست را بخوانیم تمام است، گویی که اینها اصل دین است. همان طور که پیش از این هم متذکر شدم از مشکلات ما افراط و تفریط است؛ یک عده با اصل فقه و عنایت به احکام مخالفاند که اینها اصلا منحط و منحرفاند. چون با اصل شریعت مخالفاند اما عدهای هم از این طرف، از اصلی و فرعی کردن اسلام غافلاند. آیا وضعیتی که الان در حوزهها وجود دارد، با مراد و منظوری که در متن قرآن و سنت است واقعا مطابقت دارد و هماهنگ است یا خیر؟ قرآن و سنت روی چیزهایی صد درجه تاکید کردهاند اما در حوزه میبینیم که راجع به آنها نیمدرجه تاکید میشود و گاهی اصلا اشارهای نمیشود و در مقابل، چیزهای دیگری هست که در قرآن و سنت و سیره پیغمبر و اهل بیت (علیهمالسلام) نیمدرجه بر آن تاکید شدهاست اما میبینیم که در فرهنگ مذهبی جامعه ما و در حوزه، صد درجه تاکید میشود. معنای این وضعیت این است که ریخت و هندسه اسلام به گونهای که در متن کتاب و سنت است با آن گونه فرهنگ مذهبی که در جامعه متداول است یا در حوزهها آموزش میدهیم، فرق اساسی دارد. دو گونه اسلام است. البته بیتردید، مشترکات دارد و بنده نمیخواهم بگویم چیزی که در حوزه و فرهنگ مذهبی ماست، اسلام نیست، این را نمیگویم. فردا عدهای نگویند که فلانی گفتهاست، اسلامی که در حوزههای علمیه است، اسلام نیست. چیزی که در فضای حوزه هست، اسلام است اما جزئی از اسلام است نه همه اسلام. باید به دو نکته توجه داشت:
اول این که موضوعات و مقولاتی که در حوزههاست جزئی از اسلام است نه همه اسلام
دوم این که نوع درجهبندی و تاکید حوزههای علمیه راجع به مسائل نیز فرق میکند با آن چیزی که اسلام گفتهاست.
19. "نقش اساسى شيعه در علوم و فرهنگ اسلامى."
20. "تاريخ جهادهاى علمى و اخلاقى و اجتماعى شيعه." شهید مطهر بر این نکته تاکید دارند که طلبهها باید از این تاریخ مطلع شوند.
21. "بحثهاى مربوط به امامت، خصوصا با توجه به انحرافات جديد و اثبات امامت به طور عام و امامت هر يك از ائمه به نحو خاص."
22. "مسائل مربوط به وحى و نبوت و اثبات علمى بودن وحى."
23. "مسائل مربوط به معاد."
24. "مسائل مربوط به توحيد."
25. " تخصصى و رشتهاى شدن [علوم اسلامى] به علوم ادبى، تاريخى، اصول دينى، فروع دينى و غيره."
بعد ایشان اضافه میکند که من میدانم این وظایف را در کوتاه مدت نمیشود اجرا کرد و نیاز به زمان دارد از اینرو به موازات این وظایف، یک سری وظایف دیگری را برای حوزههای علمیه بیان میکند که همین الان باید شروع بشود. نکته قابل توجه این است که شهید مطهری این مطالب را زمانی میگوید که انقلاب هنوز پیروز نشدهاست. میگوید حوزه از همین الان باید به فکر بیفتد و اشاره میکند که آن چه فعلا در امكان مدرسين و محققین است و از هم اكنون بايد شروع به كار شود عبارت است از:
الف) كلام جديد. البته با این توضیح که" كلام علمى است كه دو وظيفه دارد: دفاع و ردّ شبهات و ايرادات به اصول و فروع اسلام، و ديگر بيان يك سلسله تأييدات براى اصول و فروع اسلام (كلام قديم تماما متوجه اين دو قسمت است) و با توجه به اين كه در عصر ما شبهاتى پيدا شده كه در قديم نبوده و تأييداتى پيدا شده كه از مختصات پيشرفتهاى علمى جديد است و بسيارى از شبهات قديم در زمان ما بلاموضوع است همچنان كه بسيارى از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از اين رو لازم است كلام جديدى تأسيس شود." در ضمن باید توجه داشتهباشیم که عبارت "کلام جدید" را اولین بار آقای مطهری به کار بردهاند.
کلام جدید به معنای دفاع از اسلام و تشیّع و رد شبهات و ایراداتی که به اصول و فروع اسلام امروز میشود نه اکتفا به شبهاتی که هزار سال به اسلام وارد میکردند و امروز اصلا مطرح نیست. البته نه به این معنا که کلام فعلی را دور بیندازیم؛ کلام جدید به این معناست که مبانی، همان مبانی است، روش تعقل و تفکر؛ همان روش است اما به سئوالات جدیدی باید جواب بدهیم. سئوالاتی که پانصد سال پیش که نه، بلکه پنجاه سال پیش مطرح نبوده اما الان مطرح شدهاست. ایشان موضوعاتی را در این عرصه پیشبینی کرده که الان ما گرفتارش هستیم. میگوید در کلام جدید لااقل این مسائل باید مورد بحث قرار گیرد:
یک) فلسفه دین؛ بخش عمدهای از کلام جدید مسیحی که امروزه ترجمه و وارد فضای معرفتی کشور میشود، همین مقولات فلسفه دین است. "فلسفه دین، علل پيدايش دین از نظر روانشناسان و جامعهشناسان، نظريات مختلفى كه در اين زمينه داده شده و همه نقض و طرد شده است، مسئله فطرت دينى و بحث عميق انسانى درباره فطرت و فطريات، آينده دين و مذهب، مهدويت در اسلام."
دو) "وحى و الهام از نظر علوم روانى جديد (مسئله نبوت)."
امروزه یکی از اصلیترین بحثهای کلام جدید، مسئله تعریف نبوت است، مانند همین مسائلی که از آن تعبیر به تجربه باطنی و تجربه معنوی میکنند و دریافت وحی توسط نبی را به مثابه یک تجربه روانی شخصی قلمداد میکنند. شهید مطهری آن موقع این فضا و شبهات را پیشبینی کردهبود.
سه) "بررسى مجدد ادلّه توحيد با توجه به ايرادات و شبهاتى كه ماتریالیستهای جديد بر براهين توحيد از جمله برهان نظم و برهان حدوث و برهان وجوب و امكان و غيره وارد كردهاند با توجه به تأييدات جديد در همه این زمينهها و..."
چهار) بحث امامت و رهبری از جنبه اجتماعی آن نه فقط از جنبه کلامی آن و مسائل ویژه حضرت رسول
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : گفتاری منتشرنشده از استاد حسن رحیمپور ازغدی, "مطهري" و چند پرسش از روحانيت, ,